**جوک**
قاتی پاتی
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم از این وبلاگ خوشتون بیاد.




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 25
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 1995
بازدید کل : 213185
تعداد مطالب : 112
تعداد نظرات : 84
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
علی

 

یه روز ترکه اسمش ستارخان بود ٬ از پس ارتش حکومت مرکزی براومد ، جونش رو کف دستش

گذاشت برای امروز من ٬ تو ٬ همه و برای ایران .

یه روز یه رشتیه اسمش میرزا کوچک خان جنگلی بود ٬ همراه مردم شهرش جلوی ارتش شوروی

ایستادن تا نتونن خاک کشورمونو اشغال کنن و خونش رو فدای ما کرد .

یه روز یه جنوبیه اسمش علی هاشمی بود ٬ جونش رو فدای ایران و من و تو کرد .

یه روز یه فارسه اسمش مرتضی آوینی بود ٬ خالص و مخلص در اختیار رزمندگان بود و آخرشم

جونشو تو این را فدا کرد .

یه روز یه لره اسمش آریوبرزن بود ٬ وقتی که اسکندر به ایران حمله کرد ٬ جلوی ارتش ایستاد و

وقتی سربازاش کشته شدن اونقدر جنگید تا تکه تکه شد فقط واسه اینکه از ایران دفاع کنه .

یه روز ما همه با هم بودیم ٬ ترک و رشتیه و لر و فارس و آبادانی متحد بودیم ٬ جلوی دشمن ایستادیم

و شکستش دادیم .

حالا برای هم جوک می سازیم و به هم می خندیم ٬ اینجوری بهمون خوش میگذره . 

 

 

 

و یا

 

 

 

یه روز یه ترک بود …
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.
شجاع بود و نترس.
در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک ، در برابر دیکتاتوری ایستاد
او برای مردم ایران ، آزادی می خواست
و در این راه ، زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک ، طعم آزادی و مردمسالاری و رهایی از استبداد را بچشند.  یه روز یه رشتی بود…
اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی.
او می توانست از سبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند
اما سرزمین اش را دوست داشت و مردمانش را
و برای همین در برابر ستم ایستاد
آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند.
 
یه روز یه اصفهانی بود…
اسمش حسین خرازی
وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند ، جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره.
کارش شد دفاع از مردم سرزمینش ، از ناموس شان و از دین شان.
آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزهای آن جنگ بزرگ ، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت.
 یه روز یه …
ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و … !
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند
و به صرافت شکستن قفل دوستی ما افتادند
و از آن پس “یه روز یه … بود” را کردند جوک تا این ملت ، به جای حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر ، حتی جانشان را هم نثار کرده اند ،  به  “جوک ها ” و “طعنه ها” و “تمسخرها” سرگرم باشند و چه قصه غم انگیزی


نظرات شما عزیزان:

سید جواد
ساعت23:51---6 تير 1391
سلام

انصافا قشنگ بود و کاری بسیار پسندیده!

این هم خودش یه کار فرهنگیه و قطعا تاثیر گذار



باز از این کارا بکن/البته خیلی بیشتر از اینها/



علی مدد
پاسخ: به روی چشم سید جان


محسن
ساعت13:19---5 تير 1391
احسنت

حال كردم
پاسخ: خواهش.از سر وظیفه بود


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: